آلپ تکین و باد - قسمت اول/ The Alptakin and Wind Episode 1

باد سحرگاه یک چیز دیگر بود ، گویا مژده وصل دو عاشق به هم دیگر را با خود داشت یا خبر صلح و پایان جنگی را می داد. فارغ از همه درد های زندگی ، فارغ از سیاست و درد های روزانه ناشی از کثیفی آن و فارغ از هرگونه دلتنگی می شد تا پایان صبح و گرم تر شدن هوا لبۀ دیواری یا جای بلندی ساعت ها رو به باد نشست و با  باد درد و دل کرد.
راستی راستی این فقط باد صبح تابستان بود که چنین امکانی را به ما می داد ، چرا که وقتی صبح زمستان می خواستی باد را جست و جو کنی ، او را خشمگین می یافتی ، خشمی که تا به چهره آدم راه می یافت ، آن را به رنگ سرخ تغییر می داد.
باد هر روز که از این کوهستان ها عبور می کرد و  به این شهر می رسید ، پسری را می یافت که منتظرش بود ، او آلپ تکین نام داشت. آلپ تکین پسر بچه ای بود که در زمانی که همه می خوابیدند از خواب بیدار می شد ، در میان جمع دوستان و خانواده اش اولین کسی که بود که از خواب بیدار می شد و شاید در آن شهر اولین کسی بود که بیدار می شد! آلپ تکین روزی ناراحت تر به نظر می رسید ، دوستش باد تحمل دیدن ناراحتی آلپ تکین را نداشت، با اینکه می دانست آدم ها نباید سخن گفتن او را بشنوند ولی با آلپ تکین مجبور بود صحبت کند ، ابتدا آلپ تکین را صدا زد : (( آلپ تکین ، آلپ تکین ))
آلپ تکین هیجان زده گفت : (( باد ! تویی؟ ))
باد جواب داد : (( آری))
آلپ تکین گفت: (( نمی دانستم باد هم می تواند سخن بگوید.)) باد گفت: ((اگر بتوانی گوش دهی خیلی چیز های دیگری هم که فکر می کنی با آدم سخن نمیگویند با تو سخن خواهند گفت ))
سپس به هم سلام دادند  و باد از آلپ تکین علت ناراحتی اش را پرسید. آلپ تکین به باد گفت : (( دلتنگم ، چون خودم را خیلی تنها احساس می کنم ))
باد گفت : (( من که با تو دوستم و در کنارت هستم ، نباید خودت را تنها احساس کنی ))
آلپ تکین سوال متفاوت تری از باد پرسید : (( تو قبل از من هم با کسی صحبت کرده ای؟))
باد گفت : (( آری! )) آلپ تکین گفت : (( پس چرا من که قبلا که از مادرم پرسیدم ، گفت که  باد سخن نمی گوید))
باد گفت : (( با هر کس صحبت نمی کنم ، چرا که همه نمی توانند آن چه را که برایشان می گویم دریابند!))
آلپ تکین گفت : ((مثلا با چه کسی قبل از من صحبت کرده ای ؟ ))
باد پس از مدتی مکث پاسخ داد : ((اگر بخواهی و با من همراه شوی می توانم تو را با کسانی که قبل از تو با آن ها صحبت کرده ام آشنا کنم. )) (( آن ها در زمان ها و مکان های متفاوتی زندگی می کنند. ))
آلپ تکین قبول کرد و همراه باد به پیش آن هایی سفر کرد که مثل خودش بودند...

#ادامه_دارد
نویسنده: یاشار کرمی

Comments

Popular posts from this blog

The Grudge of Panahi Season 1 Episode 10 (Persian Story Series)

آلپ تکین و باد قسمت دوم / The Alptekin and Wind Episode 2