The Grudge Of Panahi Season 2 Episode 6
..عماد وقتی به هوش آمد متوجه شد که او را در یک صندلی نشانده اند و در اطرافش چندین نفر که ظاهرا آدم های معمولی هستند ولی رنگ از صورتشان پریده و لباس های سفیدی پوشیده اند ، نشسته اند... عماد هولناک گفت: (( سیز کیمسیز!؟)) یکی از آنها بلند شد و به سمت عماد آمد و گفت: (( سوال لاری بوردا بیز سوروشاریخ...)) دیگری گفت: (( قوروختما بیلسین...قوی دیاخ... بیز نچه ایل قاباخ اولموشوخ...)) آن یکی هم گفت: (( سن ده کی اصلا قورخوتمادین...)) عماد که حسابی گیج شده بود فقط نگاه می کرد... یکی ادامه داد : (( ناتالیا... او سنی زندانی المیشده...))(( او دییر به کی بیری اونون دوستلارین و خانوادیسین اولدوروپ ولی او اوزو قاتل ده و تخیلاتیندا قوردوغی قاتلی تاپماخ اوچون هر گون تازا قتل لره ال آپاریر...)) یکی دیگر از آنها هم کامل کرد: (( بیز اونو متوقف الماخ اوچون بو دنیادیوخ ولی بیزیم بوردا اولماغیمیز باعث اولوپ او دنیا و بو دنیا آراسینداکی قاپی آچیخ قالا و احتمالا... اولارگئلله)) عماد که تاکنون کمی مسئله را فهمیده بود پرسید: (( کیملر گئله؟ )) جوابی ندادند... ولی گفتند: (( دوستلاریوی دا آزاد ائلدوخ...)) عماد گفت: