The Grudge Of Panahi Season 1 Episode 5 (Persian)



... جهان آرای باز می خندید ، عماد از خنده های جهان آرای عصبانی می شد، فکر که می کرد نمی توانست در خاطراتش زمان دیگری را بیابد که از خنده های جهان آرای این همه عصبانی شده باشد ، جهان آرای استاد ساز تخصصی او بود ، استاد پیانوی هنرستان ، عماد الان آن چنان از دست خنده های جهان آرای ناراحت بود که حتی در زمان امتحانات ترم زمانی که جهان آرای ، استاد پناهی را هم برای نمره دادن به آنها به جلسه امتحان ساز تخصصی دعوت کرده بود هم این چنین ناراحت نشده بود، جهان آرای گفت : (( اوزوه گل تئز گینه فیلم آچاجام باخاسان ! )) بعد به سمت پروژکتور نگاه کرد و با خود گفت : ((منی ده فیلم آچان الییپ لر... هه))
دیگر عماد فهمیده بود هرچی که هست ، جهان آرای هم برای کسانی کار می کند که عماد را در این دنیای موازی زندانی کرده اند، جهان آرای به عنوان پل خبررسانی ما بین عماد و کسانی بود که خود را دکتران وحشت می نامیدند
دکتران وحشت ! هر دکتری در دنیای واقعی کمی وحشت ناک است مگه نه!؟
همه ما در حین بچگی حتما دکتر وحشتی در ذهن داشته ایم که از آن می ترسیده ایم؟ مگر عده معدودی!!!
ولی هیچ دکتری راضی نمی شد خودش را دکتر وحشت بنامد! کسانی که این دنیای موازی را داشتند کنترل می کردند ، دکترانی معمولی نبودند که ما به دیدن آن ها  عادت داشتیم
در آنجا آنفی تئاتر هنرستان جهان آرای باز به او فیلمی پخش کرد که در آن دکتران وحشت به عماد می گفتند که او اولین نفری است که تاکنون توانسته یک مرحله را رد کند و این همه در این دنیای موازی زنده بماند ، آنها همچنین به عماد گفتند که عماد تنهاترین راه نجات دنیای موازی از دست زامبی ها است و اصلا علت حضور عماد در آن دنیا مقابله با زامبی ها است.
این به چه معنی بود؟ واقعا یعنی دکتران وحشت به عماد ارزش قائل بودند !؟ در این شرایط باورش سخت بود.

روز ها می گذشت و عماد در تاریکی و تنهایی هر روز با ماجرای جدیدی روبه رو بود ، برای مثال روزی که به سمت ورودی اصلی هنرستان رفته بود ، عبداللهی معاون مدرسه را دید که سرش را بریده اند و قلبش را در آورده اند و دفتر انظباتی را پاره پاره کرده و به کنار جسدش ریخته اند ، او در آنجا شمس  ومدیر را هم دیده بود که زامبی شده بودند و از شانس در اتاق درگیر چیز دیگری بودند و متوجه عماد نشده بودند
روزی هم در سالن بالا #تیلا را دیده بود که مثل همیشه موبایل در دست داشت ولی آب از دهانش جاری بود و دندان هایش و ناخن هایش مثلا حیوانات درنده بلند شده بودند همچنین عماد روزی هم #امیر_برزگران را دید که او هم داشت گیتار را می خورد و می جوید!!!
این ها همه چیز هایی بودند که عماد روزانه درگیر آنها می شد ، در هفته های اول که عماد در این دنیای موازی بود ، حداقل خواب هایش رنگ دنیای عادی را داشتند و او حداقل در خواب می توانست چیز های خوب ببیند ، ولی چند مدت بود دیگر در خواب هایش هم درگیر زامبی ها و اسکلت ها بود ، یکی هم موجوداتی به اسم جن در خواب هایش بودند! موجودات ترسناک اسلامی ! گویا ازبس ناراحتی های روحی عماد دیگر مغزش شروع به بازی با او در خواب ها کرده بود ! تاریکی در روح او هم عمیق کار کرده بود و تنهاترین چیز را که از دنیای واقعی در عماد بوده اند را هم از او گرفته بود ، یعنی رویا های واقعی را!
عماد دیگر هر شب در خواب می دید که صدای قرآن خواندن #وحیدی_مهر از نمازخانه می آید (او سوره جن را می خواند) و هروقت عماد می خواهد به سمت او برود ، ناگهان زمین می لرزید و تَرَک می خورد و از تَرَک های بزرگ جن ها بیرون می آیند ...

...
در دنیای واقعی هم #ساسان از زمانی که به برخی چیز ها شک کرده بود به تحقیقاتش ادامه می داد ، ساسان کتاب های زیادی در این مورد می خواند از کتاب های پیچیده فیزیک گرفته تا کتاب هایی که به داستان های ماورایی قرون وسطا می پرداختند!
ساسان چند روزی بود که به دو نفر از هنرجویان هنرستان مشکوک شده بود ، در هنرستان تعداد شاگرد مثل بقیه مدارس بحرانی نبود که کسی نتواند همه شاگردان را در زیر نظر داشته باشد ، همه در هنرستان از همه کار یکدیگر باخبر می شدند ، از کار های خلاف هم کلاسی هایشان گرفته تا کار های شخصی برخی از آنها و ... هرچند اکثرا چشم پوشی می کردند ولی می دانستند...
این دو نفر هر زنگ به آن طرف راهروی اتاق های تمرین انفرادی می رفتند و درست در مابین دو راهرو در جایی که از دید اکثریت دور بودند جمع می شدند، ساسان حتی در کیف یکی از آنها یک ماسک عجیبی هم مشاهده کرده بود، بعد ها یکی دیگر به جمع آنها می پیوست...در دنیای موازی هم اتفاقات تکراری برای عماد می افتاد، تا اینکه یک روز در سالن صدای استاد #پناهی پیچید : ((عماد عباس زاده  تز اتاقیما گل ایشیم وار... تز..))
عماد از زمانیکه در این دنیای موازی بود اینچنین مورد خطاب قرار نگرفته بود، زود به سمت اتاق پناهی رفت ، در مسیر از زامبی ها خبری نبود ، در را زد و وارد شد ، آری! پناهی آنجا بود و خیلی هم نرمال دیده می شد ، عماد از زمانی که در این دنیا بود پناهی را اینچنین نرمال ندیده بود ، در اتاق جهان آرای هم بود ، شماری دیگر از اساتید هنرستان هم آنجا بودند ولی بیشتر از همه #جبارزاد نظر او را جذب کرد چرا که قبلا زمانی که یک شب ساسان هم آنجا بود باهم جسد جبارزاد را در اتاق کمانچه دیده بودند که به شکل وحشتناکی به قتل رسیده ولی هم اکنون کاملا سالم به نظر می رسید ، پناهی به یکی از صندلی ها اشاره کرد و گفت : (( اوتو بالام ، راحت اول ، دانیشاخ...)) عماد نمی دانست باید چه چیزی بگوید  ، عماد و در واقع بسیاری از شاگردان هنرستان ازبس که سعی به خواندن نمره دفتر نمره یا تقلب از روی کتاب معلم کرده بودند به خواندن آنچه در روی میز مقابشان بود از جایی که نشسته بودند عادت کرده بودند ، عماد چند کلمه از روی کاغذ های موجود در روی میز خواند ، کلماتی نظیر : ((نجات دنیا ، پروژه ، جهان جدید و...)) روی کاغذ ها بود...


#ادامه_دارد

👤نویسنده: #یاشار_کرمی

Comments

Popular posts from this blog

آلپ تکین و باد - قسمت اول/ The Alptakin and Wind Episode 1

The Grudge Of Panahi Season 2 Episode 6

کینه پناهی فصل سوم قسمت اول / The Grudge Season 3 Episode 1