کینه پناهی فصل دوم قسمت چهارم The Grudge Of Panahi Season 2 Episode 4

کلاغ ! جسم سیاهی که از اتاق پناهی بیرون آمده و موجب زمین افتادن و بی هوش شدن آروین شده بود یک کلاغ بودند ، گفتند که با باز ماندن پنجره اتاق استاد پناهی او به اتاق وارد شده ، بجز آروین تقریبا همه این مسئله را باور کردند ، کلاغ در منقار خود یک ورقه کاغذ داشت که آروین آن را دیده بود و پس از به زمین افتادنش آن را برداشته بود، آروین وقتی آن کاغذ را جهت خواندن باز کرد متوجه شکل های عجیبی شد که روی کاغذ وجود دارد ، عماد از صندلی خود که نشسته بود زیر چشمی به آنچه آروین در دست داشت نگاه می کرد ، اخلاق عماد این طور بود هر چه قدر هم به چیز های اطرافش و آنچه در دست دیگران است علاقه مند شده باشد ، هرگز تا زمانی که کسی مستقیم به او چیزی را نشان نداده ، توجه خود را به ظاهرش نمی آورد.عماد آن شکل های عجیب و غریب را گویا در جایی دیده بود ، ذهنش شدید درگیر این مسئله شد ،به یادش افتاد اما شک می کرد ، از زمانی که از دنیای موازی برگشته بود دلش اصلا نمی خواست که به سمت اتاق های انفرادی برود ولی با حس بدی که داشت به سمت اتاق انفرادی هفت حرکت کرد ، در بالای هر اتاق در روی یک ورقه آ-چهار نام اتاق نوشته شده بود در گوشه ای از ورقه آ-چهار چسبیده به دیوار با نوک پرگار یا هر چیز تیز دیگری همان شکل های عجیب و غریب کشیده شده بود ، کسی که آن شکل ها را بر روی ورقه کشیده بود ، تنها شکل را روی ورقه حک نکرده بلکه با فشار زیاد دیوار هم همان شکل را به خود گرفته بود
عماد دستش را به آرامی به سمت آن شکل حک شده برد ، دستش را که به سمت آن شکل نزدیک می کرد ، دلش می گرفت و حس جالبی به او دست می داد ،دستش لرزید اما در نهایت آن شکل را لمس کرد ، احساس کرد دختری از سمت پشتش به او را صدا می زند : (( عماد ...... عماد....)) به سمت او برگشت دختری که کفن پوشیده بود به او گفت : (( منن گل...)) صدای او در به نظر می رسید که در کل هنرستان انعکاس می یابد. دختر عماد را از طریق راهروی جلوی کتابخانه به سمت راهروی انفرادی بعدی برد و از آنجا ناگهان به سمت صورت عماد نزدیک شد و گفت : (( گل بورا سوز دییرم )) عماد وقتی به سمت او خم شد ، دختر فریاد کشید ....
عماد ناگهان خود را دوباره در مقابل انفرادی هفت دید ، همان طور که  دستش را روی شکل عجیب دیوار گذاشته به دنیای رویا فرو رفته بود
به امتحانات کم وقت مانده بود ، عماد می خواست به درس هایش هم کمی وقت صرف کند ولی چنین حادثه هایی او را ذهن عماد را چندین روز به خود درگیر می ساخت
زنگ آخر بود و بارش باران بهاری شدت گرفته بود ، همه از تلفن همراهی که به پنهانی به وسط کتاب خود گذاشته بودند اخبار را دنبال می کردند ، سیل همه شهر را فرا گرفته بود ، وقتی زنگ آخر خورد و بچه های هنرستان برای برگشتن به منزل به حیاط رسیدند اوضاع بحرانی را مشاهده کردند ، آب مخلوط با گِل تا مچ پا می رسید ، تصمیم گرفتند چند ساعت تا فروکش کردن آب در هنرستان بمانند ...البته عده ای که شمارشان کم هم نبود توانستند بروند
هنرستان به مرور ساکت و خلوت شد ، ابر های سیاه همه جا را تاریک کرده بودند و صاعقه ها موجب قطعی برق گشته بودند ...  همه به سوی آبدارخانه رفتند تا شاید ببینند چیزی برای خوردن هست یا نه ! تعجب انگیز بود وقتی یخچال را باز کردند متوجه شدند به تعداد در یخچال غذا هست
گرم کردند و خوردند به نظر می رسید که داروی خواب آور به غذا ریخته باشند وقتی همه یک قاشق به دهانش برد خوابش گرفت و به زمین افتاد ، وقتی بیدار شدند در یک اتاقی که دیوار هایش از آیینه بود و فقط می توانستید انعکاس خودتان را ببینید قرار داشتند ، همه کسانی که در هنرستان مانده بودند ، جدا از هم در اتاق هایی مشابه ، روی یک صندلی ، با یک میز و یک چراغ سفید رنگ در بالای سر...
#عماد ، #آروین ، #پارسا ، #ساسان ، #سینا ، #مسعود ، #هادی ، #حسین ، #سالار و #یاشار ...
ساعت ها می گذشت ، فقط دیدن انعکاس خود در دیوار ها و تعداد نامحدودی از خود انسان را دیوانه می کرد ،تمامی سعی ها برای خروج از این زندان بی نتیجه بود ، شاید تنهاترین کسی  که این شرایط برای او تازه نبود عماد بود ، چون او یک تجربه قبلی در دنیای موازی هم داشت و الان هم کسی نمی دانست شاید در دنیایی موازی بودند و شاید هم در همین دنیا در یک زندان...
بالاخره بعد از گذشت چندین ساعت اولین بار خود عماد بود که شاهد باز شدن دری از میان آیینه ها و به بیرون آمدن دختری را شاهد شدند.... این همان دختری بود که عماد هنگامی که توهم شده بود دیده بود

#ادامه_دارد

Comments

Popular posts from this blog

آلپ تکین و باد - قسمت اول/ The Alptakin and Wind Episode 1

The Grudge Of Panahi Season 2 Episode 6

کینه پناهی فصل سوم قسمت اول / The Grudge Season 3 Episode 1