The Grudge of Panahi , Season 2 Episode 1- (Persian Story Series)- کینه پناهی فصل دوم قسمت اول

وز ها می گذشت ، بچه های هنرستان ماجرا هایی طولانی را پشت سر گذاشته بودند ولی فراموش کردن این همه اتفاق آسان نبود ، چند روزی را هنرستان بدون غایب گذراند،حالت روحی هنرجویان هنرستان هرچند به دلیل کنار هم بودن خوب بود ولی خاطره تصاویر بد دنیای موازی آنها را عذاب می داد .
 #عماد هم دیگر در جمع بچه ها بود، او در سالن بالای هنرستان جلوی کلاس ایستاده و به سمت آرشیو نگاه می کرد ، درِ آرشیو بسته بود ، عماد احساس کرد صدای ویولنسل از داخل آرشیو می آید ،به سمت آرشیو حرکت کرد ، در آرشیو ناگهان باز شد ، در قسمت پشتی آرشیو در جایی که ویولنسل ها قرار داشت کسی که از صورتش خون می چکید و ناشناس بود داشت آرشه ای را به روی سیم های ویولنسل های آویزان از دیوار می کشید ، عماد ناگهان دستی را روی شانه اش احساس کرد ، #پارسا بود ! او گفت  : (( عماد نمنیه باخیسان قاپیدا ، هارا گئدیسن !؟ )) عماد به سمت آرشیو که برگشت دید درِ آرشیو هنوز بسته است و کم مانده است تا صورتش را به درِ بسته بکوبد ! عماد از وقتی که از دنیای موازی برگشته بود گاه دچار چنین توهم هایی می شد ...
البته اتفاقات غیر عادی هم می افتادند که عماد مطمئن بود دیگر آنها توهم نیستند! مثلا یکی از شب ها که عماد در اتاقش خوابیده بود متوجه صدای چیز هایی شد که به پنجره اصابت می کردند ، او وقتی بیدار شد دید کلاغ ها با پنجره برخورد می کنند و به زمین می افتند ،  هرگز کسی متوجه نشد که این اتفاق تقصیر انرژی منفی عماد بود یا مشکل از خود کلاغ های شهرک باغمیشه بود ولی همه بر نرمال نبودن چنین حادثه ای اعتراف می کردند
مجموعه ی اتفاقات عجیب فقط بر  سر عماد نمی آمد ، دیده شدن سایه های بلند در دیوار ها ، افتادن ناگهانی آچار های شکسته از سقف و... زود زود برای هنرجویان اتفاق می افتاد
مثلا روزی در زنگ #طباطبایی وقتی همه خواب آلود داشتند به استاد گوش می کردند و استاد هم چیزهایی به زبانی اجنبی می گفت ناگهان از سالن صدای جیغ بلندی شنیده شد ، همه آنروز به سالن ریختند ولی چیزی ندیدند
شرایط طوری بود که شاید چیزی از دنیای موازی فرار کرده بود یا کاری که دکتران وحشت کرده بودند چیزی را بوجود آورده بود که به روح بچه های هنرستان چسبیده بود ...
خواب ها ، گاه شاید خبر هایی را به ما بدهند ، اعتقاد داشته باشید یا نه یک حقیت وجود دارد  ، باور من و باور تو شاید از حقیقت متفاوت باشد...
بچه ها در این دوران خواب هایی را می دیدند ... #ساسان شبی در خواب دید که پسری که فلوت می نوازد دستش را به سمتش دراز کرده و از او درخواست کمک می کند ، بر روی شکم آن پسر سوراخ هایی دیده می شود که شاید اثر  چاقوی تیزی باشد...
#سالار هم طبق معمول رویای یک دختر خوشگلی را می دیده که ناگهان متوجه شده از چشمان و دهان دختر خون آمده و در جای تونل مانندی جسدی را به او نشان داده است!!!
صبحی دیگر وقتی همه هنرجویان به هنرستان می آمدند متوجه شدند که پلیس هایی در حیاط هنرستان هستند ، آن روز مشخص شد که در حیاط هنرستان در قسمت پشتی در جایی که معاون می گفت نباید به آنجا بروید و آن جا یک چاه هم بود از داخل چاه جسدی پیدا کرده اند!
این مسئله شُک جدیدی را به هنرستان و هنرجویان وارد کرد...
#ادامه_دارد
نویسنده : #یاشار_کرمی

Comments

Popular posts from this blog

آلپ تکین و باد - قسمت اول/ The Alptakin and Wind Episode 1

The Grudge Of Panahi Season 2 Episode 6

کینه پناهی فصل سوم قسمت اول / The Grudge Season 3 Episode 1