The Grudge Of Panahi Season 2 Episode 2 کینه پناهی فصل دوم قسمت دوم

...صدایی شبیه چکیدن قطره های آب می آمد و نور مهتابی ها نوسان می کرد و صدای استارت یکی از مهتابی ها که مدام تکرار میشد آزار دهنده بود ، #عماد در آرشیو هنرستان بود ، در میان انبوهی از ساز های موسیقی... از دور صدای دردناکی داشت او را صدا می زد ، صدایی که آرام بود ولی در سراسر سالن و نهایت در داخل آرشیو می پیچید ، عماد هیچ فکری نداشت که چرا در آرشیو است ، ناگهان پسری را با چهره ای مظلوم در جلویش دید که از او درخواست کمک می کند ، پسر دستش را به سمت عماد دراز کرد و درخواست کرد که عماد دستش را بگیرد و با او به جایی برود ، عماد دست پسر را گرفت ، ناگهان به سرعت توسط او کشیده شد ، پسر او را در انتهای سالن پیش در انباری برد و به عماد گفت که در را باز کند ولی در قفل بود ، در میان التماس های پسر برای باز شدن در ناگهان با صدای زنگی عماد از خواب بیدار شد،پس از بی حوصلگی تمام مجبور شد به سمت هنرستان راه بیافتد ، چهره آن پسر در سراسر مسیر در جلوی چشم عماد بود ، عماد کمی دیر کرده بود ، وقتی به هنرستان رسید متوجه شد خودروی حمل متوفی سازمان آرامستان های شهرداری از حیاط مدرسه خارج می شود پس از خارج شدن آن چندین خودروی پلیس نیز خارج شده و با سرعت از هنرستان دور شدند ...
در میان بهت و تعجب بود که به پیش چندی از بچه ها رسید و جریان را فهمید ... بی خبر از دیگران مثل اکثر بچه هایی که رویاهایی دیده بودند عماد هم به فکر رویاهایی رفت که دیده بود ... در میان نا مشخصی ها یک چیز کاملا آشکار  بود آن هم این بود که این ماجرای جدید ظاهری نرمال تر از ماجرای جهان موازی داشت ولی پیچیدگی فراوان تر...
بعضی ماجرا ها این طور هستند ، بعضی آدم ها هم همین طورند هرچقدر هم ظاهر نرمال داشته باشند وقتی به عمق وجودشان بروی غرق می شوی... هنرجویان موسیقی همگی از این قرار بودند ، اصلا تفاوتی هم که آنها را هنرمند می کرد این بود...
فکر خواب آن شب باعث شد تا عماد جسارت خود را جمع کرده و برای باز کردن انباری انتهای سالن طبقه دوم به پیش مدیر برود... ولی هیچ کس به درخواست عماد توجهی نکرد تا اینکه زمانی که یک زنگ مدیر در طبقه بالا بود ناگهان درِ انباری شروع به صدا دادن کرد و ناگهان از پشت در مایع قرمزی شبیه به خون شروع به جاری شدن کرد
مدیر بی آنکه کسی بداند به پایین رفت تا با کلید در انباری بالا بیاید ولی کلید ها را پیدا نکرد ، مدیر با خود اندیشید تا زمانی که کلید های انباری را پیدا نکرده است باید جریان را مخفی نگه دارد او با همکاری صادقی خون جاری شده از پشت در را پاک کرد ... هرچند مدیر و صادقی فکر نمی کردند که کسی از جریان باخبر شود ولی امیررضا که طبق معمول به کلاس نرفته بود از انتهای سالن ماجرا را مشاهده کرد... بی مورد نگفته اند چیزی را که دو نفر بداند دیگر سرّی نیست ، جریان به مرور از طریق امیررضا در کلاس ساز تخصصی به یاشار و از یاشار به خود عماد رسید و ترس عماد از خوابش بیشتر و بیشتر شد... تصمیم مدیر اشتباه بود چون دیگر همه بچه ها مدیر را هم مسئول حادثه اخیر می دانستند ، بچه ها با همکاری هم سعی داشتند تا به نوعی وارد اتاق انباری شوند
چند روز بعد کلید انباری را از کیف خود عماد پیدا کردند...
#ادامه_دارد
نویسنده: #یاشار_کرمی

Comments

Popular posts from this blog

آلپ تکین و باد - قسمت اول/ The Alptakin and Wind Episode 1

The Grudge Of Panahi Season 2 Episode 6

کینه پناهی فصل سوم قسمت اول / The Grudge Season 3 Episode 1